چیستی فلسفه فقه

از آن‌جا که «فلسفه فقه» را می‏توان علمی در آستانه ظهور دانست، تلقّی ما از چیستی آن می‏تواند در کیفیت تکوین ‏و جهت‏گیری مباحث آن مؤثّر باشد. ۲. فلسفه فقه از سنخ فلسفه‏های مضاف است و یکی از اسباب عمده اختلاف در تحدید و بیان چیستی آن، اختلاف‏نظر در تحدید این سنخ علوم (به‏طور کلّی) است. ۳. هشت تعریف از فلسفه فقه ارائه شده و با توجّه به مبانی صاحبان تعریف، نقاط قوّت و ضعف هر یک تبیین شده ‏است. ۴. نسبت فلسفه فقه با دیگر علوم همگن همچون کلام، رجال و درایه و به‌ویژه اصول فقه بررسی شد. آیا با این‏علوم تداخل دارد و چگونه؟ و در صورت تداخل، آیا مضرّ و مانع از تأسیس علمی به نام فلسفه فقه است یا نه؟

 

۱. از چیستی «فلسفه فقه»، سؤال از علم مدوّنِ موجود و مستقل در سایر علوم دیگر نیست. به دیگر سخن، ماهیت این پرسش،‌ از سنخ «مای شارحه»، است نه «مای حقیقیه». همان‌طور که در علم منطق آمده، گاهی سؤال از چیستی شیء پیش از سؤال از وجود آن چیز (هلیه بسیطه) و علم به وجود آن است و گاهی بعد از علم به وجود آن. اوّلی را «مای شارحه» و دومی را «مای حقیقیه» گویند. در این‌جا اگر درباره «چیستی فلسفه فقه» سخنی طرح می‌شود، لزوماً به این معنا نیست که چنین علمی وجود دارد یا حتّی می‌تواند وجود داشته باشد؛ بلکه این خود، پرسش دیگری است که می‌تواند در پی سؤال اوّل بیاید و به‌نوعی مکمّل این بحث باشد.

۲. «فلسفه فقه»، لفظی مرکّب از دو واژه «فلسفه» و «فقه» است. از میان این دو، «فقه» واژه‌ای با معنای اصطلاحیِ روشن و فاقد ابهام است؛ امّا واژه «فلسفه» در طول عمر دراز خویش بر قامت معانی و اصطلاحات متعدّد (و گاهی متضادی) راست آمده (مصباح یزدی، ۱۳۶۴: ج ۱، ص۶۷ ـ ۷۰ ؛ مطهری، ۱۳۷۶: ۱۲۹ ـ ۱۳۹)؛ امّ‍ا بدبختانه نه به‌سان الفاظ منقولی که معنای متأخّر، مهجوریت معنای متقدّم را در پی داشته باشد، بلکه همچون مادر مهربانی که فرزند و فرزندخوانده‌های متعدّدی را در آغوش خود جای داده است و رهاورد چنین خصوصیتی فراهم شدن زمینه سوءفهم و لغزش و مغالطه است و راه رهایی از این مهلکات، تعیین معنای اصطلاحی مورد نظر کاربُر (در هر مورد از موارد کاربرد این واژه) و پرهیز از خلط بین این معانی است.

 

۳. صرف نظر از معنای لغوی فلسفه و آن دسته از معانی اصطلاحی که از گردونه استعمال خارج شده‌اند، دو کاربرد عمده برای این واژه می‌توان برشمرد:

۱. استعمال به‌صورت مفرد و غیرمضاف؛

۲. استعمال به‌صورت مرکّب و مضاف.

 

معنای شایع و رایجی که امروزه ما از این واژه در کاربرد اوّل می‌فهمیم، عبارت از «علمی است که از حقیقت وجود بحث می‌کند»؛ امّا فلسفه در صورت ترکیبی و اضافی خود (کاربرد دوم) دارای معانی گوناگونی است:

۱. مذاهب فلسفی معیّن مانند فلسفه افلاطون، فلسفه کانت؛       

۲. مجموع مکاتب فلسفی در یک فرهنگ یا در یک ملّت مثل فلسفه یونانی و فلسفه اسلامی (صلیبا، ۱۳۶۶: ص ۵۰۳‌)؛

۳. رشته‌هایی از معارف و معلومات انسانی که به‌ وسیله تجربه حسّی قابل اثبات نیست. در این اصطلاح، «خداشناسی» دیگر علم نیست؛ بلکه فلسفه است و کاربرد آن به‌صورت «فلسفه خداشناسی» صحیح است، نه «علم خداشناسی»، و ذکر مضافٌ‌الیه (خداشناسی) برای فلسفه (مضاف) فقط به‌منظور نشان دادن نوع مطالب مورد بحث و اشاره به موضوع آن‌ها است.

۴. علوم اعتباری و ارزشی: در این تعبیر، به‌کار بردن «علم اخلاق و سیاست» صحیح نیست و باید «فلسفه اخلاق» و «فلسفه سیاست» به کار برده شود. این کاربرد نزد کسانی رایج است که این علوم را تابع میل‌ها و رغبت‌های مردم می‌دانند و برای آن‌ها پایگاه عینی و واقعی قائل نیستند (مصباح یزدی، ۱۳۶۴: ج ۱، ص ۶۸).

۵. تحقیق انتقادی مبادی و اصول هر علمی که به آن اضافه می‌شود؛ برای مثال، «فلسفه علوم» یعنی تحقیق انتقادی در اصول مبادی عام علوم که عبارت از بحث معرفت‌شناسی است، و «فلسفه تاریخ» تحقیق در قوانین عام مؤثّر در حوادث و وقایع تاریخی است (صلیبا، همان: ص۵۰۴). «فلسفه اخلاق» عبارت از تحقیق در مبادی تصدیقی علم اخلاق است. در علم اخلاق، از شناسایی کار خوب و بد سخن می‌گوییم؛ ولی پیش از آن این اصل موضوعی را پذیرفته‌ایم که کارهای خوب و بدی داریم و ملاک‌هایی برای تقسیم کارها به خیر و شر یا حسن و قبح وجود دارد. در فلسفه اخلاق از همین «اصول موضوعه» بحث می‌شود که از کجا که ما کار خوب و بد داریم، و ملاک تقسیم کار به خوب و بد چیست؟ خوبی و بدی از کجا ناشی می‌شود؟ (مصباح یزدی، ۱۳۷۰: ص۱۰)

۶. تبیین اصول و مبانی و به‌اصطلاح «مبادی» علم دیگر و در مواردی مطالبی دیگر از قبیل تاریخچه، بنیانگذار، هدف، روش تحقیق و سیر تحوّل آن علم نیز بررسی می‌شود (مصباح یزدی، ۱۳۶۴: ج۱، ص ۶۸). بخش دوم نظیر همان مطالب هشتگانه‌ای است که قدما در مقدّمه علم تحت عنوان «رؤوس ثمانیه»به آن می‌پرداختند که عبارت بود از غرض از تدوین یا تحصیل علم ـ منفعت (فایده معتدّبها) سِمُه (عنوان کتاب، تعریف علم به رسم یا خواص آن) ـ مؤلّف کتاب یا مدوّن علم ـ ماهیت علم (از چه سنخ علوم ـ عقلی یا نقلی ـ است؟) ـ مرتبه علم ـ قسمت (بیان اجزاء‌ و ابواب علم) ـ انحاء تعلیمیه (تقسیم، تحلیل، تحدید، برهان)؛ البتّه ذکر این هشت مطلب از باب حصر عقلی نبوده؛ بلکه چون این امور را در تحصیل علم، مؤثّر و نافع می‌دانستند، به آن‌ها می‌پرداختند (تهانوی، ۱۹۹۶: ج۱، ص ۱۴ ـ ۱۶)

 

۴. در لفظ مرکّب «فلسفه فقه» کدام‌یک از معانی پیش‌گفته «فلسفه» مورد نظر است؟ از آن‌جا که تلقّی ما از «فلسفه فقه»، علمی مستقل در کنار علم فقه و دیگر علوم است، به‌نظر می‌رسد که بتوان با اندک تأمّلی چهار معنای اوّل را منتفی، و یکی از دو معنای اخیر را محتمل دانست؛ امّا تعیین یکی از این دو و پاسخ قطعی به سؤال پیشین آسان به‌نظر نمی‌رسد.

توضیح: در مقام تبیین چیستی علم، گاهی با علمی مواجه هستیم که مراحل تکوّن و شکل‌گیری خود را پشت‌سر گذاشته و دارای موضوع و مسائلی روشن و متمایز است؛ امّا گاهی سخن از علمی در شرف تکوین و فاقد هویت خارجی متمایز و مسائل و مباحث مشخّص است. در صورت اوّل، تعیین چیستی چنین علمی چندان دشوار نیست و دست‌کم از دو طریق ذیل می‌توان چیستی آن را نمایان کرد:

۱. از طریق استقرا‌ و جمع‌آوری مسائل و مباحث آن علم و (در پرتو آن) ارائه تعریفی که حتّی‌الامکان این مسائل را پوشش داده، از ورود مباحث دیگر مانع شود.

۲. از راه کشف موضوع و غرض آن علم و ارائه تعریفی که این غرض را تأمین کند؛ هرچند اعمّ از مسائلی باشد که مجموعه مباحث جاریِ علم، به آن می‌پردازد.

به گاه تعیین چیستی علمی که هنوز مرحله «مفهومی» خود را می‌گذراند و به جهان «مصداق» چشم نگشوده است، چه باید کرد؟ بدیهی است که چیستی چنین علمی، تابع موضوع و غرضی است که برای آن ترسیم شده و البتّه بر اساس همین موضوع و غایت است که می‌توان حوزه مسائل علم را نیز تحدید کرد؛ امّا آن‌چه در باب «فلسفه فقه» شایان توجّه، و در ایجاد صعوبت تعیین چیستی آن مزید بر علّت است، این است که از ابتدا، نامی را برای علمی که هنوز ایجاد نشده برگزیده‌ایم؛ سپس در پی تبیین چیستی آن علم با این نام مشخّص هستیم. آیا این نام، صرفاً یک علامت و عنوان مُشیر است و حاوی هیچ پیامی نیست یا این‌که تعیین نام، به‌نوعی تحدید علم مذکور است؟ احتمال دوم اقرب است.

توضیح: ریشه این بحث، و فکر ایجاد علمی جدید تحت عنوان «فلسفه فقه» از این‌جا آغاز می‌شود که در دوران معاصر، معارفی درجه دوم از نوع فلسفه‌های مضاف همچون «فلسفه دین»، «فلسفه تاریخ»، «فلسفه سیاست»، «فلسفه اخلاق» و… به‌تدریج شکل گرفته، و هر یک، عهده‌دار تبیین مباحث سودمند و مهمّی شده‌اند. رشد و سودمندی این سنخ علوم، در ذهن برخی اندیشه‌وران این مسأله را مطرح کرده که آیا می‌توان علمی شبیه علوم مذکور در مورد فقه، و تحت عنوان «فلسفه فقه» داشت یا نه، و اگر پاسخ مثبت است، تحدید مفهومی و دایره ‌شمول این علم‌ کدام ‌است؟

با توضیح پیشین می‌توان دایره این علم پیشنهادی را تا حدّ فراوانی روشن کرد. از نظر پیشنهاددهندگانِ ایجاد چنین علمی، «فلسفه فقه» در پی تبیین آن سنخ از مسائلی است که دیگر فلسفه‌های مضافِ مشابه (مثل فلسفه دین، فلسفه تاریخ و…) از آن بحث می‌کنند،‌ و چیستی «فلسفه فقه» را می‌توان با رجوع به این علوم و شناخت اغراض، موضوعات و مسائل این علوم روشن کرد.

 

۵. با مراجعه به علومِ پیش‌گفته (فلسفه‌های مضاف) و بررسی مسائل و مباحث آن‌ها، درمی‌یابیم که این علوم به ‌دو دسته از مسائل مربوط به مضافٌ‌الیه خود (علومی که به آن‌ها ناظر هستند) توجّه دارند: ۱. تحلیل مبادی آن علوم؛ ۲. تبیین مسائلی همچون مبادی تصوّری، موضوع، غایت، قلمرو، تاریخ و تطوّرات و… که بخش قابل توجّهی از این مسائل را قدما تحت عنوان رؤوس ثمانیه مورد بحث قرار می‌دادند.

برخی از اندیشه‌وران، هر یک از دو دسته مسائل پیشین را موضوع علم جداگانه‌ای قرار داده‌اند؛ برای مثال، در باب علم اخلاق بحث از مبادی تصدیقی علم اخلاق را موضوع علمی با نام «فلسفه اخلاق» یا «فرا اخلاق» قرار داده و بحث از رؤوس ثمانیه و نظایر آن را به علم دیگری به نام «فلسفه علم اخلاق» مربوط دانسته‌اند. (همان: ج۱ ، ص ۶۴)؛ امّا بسیاری دیگر به این تفکیک و تکثیر علم نیازی ندیده‌، و هر دو سنخ مسائل را تحت علم واحدی (به‌طور مثال در باب اخلاق به ‌نام «فلسفه اخلاق») قرار داده‌اند.

روشن است که اختلاف این دو نظر، دایره مباحث و چیستی و تعریف این علوم را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد و سرنوشت «فلسفه فقه» هم به مبنا و نظری بسته است که در این مورد اتخّاذ می‌کنیم.

 

۶. همان‌طور که در بند چهارم آمد، آشنایی با مسائل و مباحث علم، نقش عمده‌ای در امکان ارائه تعریف کامل‌تر دارد؛ چنان‌که در مقام داوری در مورد تعاریف ارائه شده نیز این آشنایی می‌تواند در شناخت جامعیت و مانعیت یا عدم جامعیت و مانعیت آن تعاریف کمک شایانی بکند؛ بنابراین، مناسب است پیش از نقل تعاریف ارائه شده از سوی اندیشه‌وران در زمینه فلسفه فقه و داوری و نقد و بررسی آن‌ها، رؤوس مسائل عمده فلسفه فقه را (براساس شناختی که در بند پنجم از این علم یافتیم و طبق مبنای دوم از دو مبنا و روش مذکور در همان بند) ارائه دهیم.

 

 

نظر خود را ارسال کنید

آدرس ایمیل شما درج نخواهد شد